سایه روشن

فرهنگی-اجتماعی-هنری

سایه روشن

فرهنگی-اجتماعی-هنری

معرفی کتاب


مجموعه داستانهای ارزش و اهمیت....


داستانهایی کوتاه، جذاب  و خواندنی برای نوجوانان و جوانان   


   

داستانهایی از نویسندگان معروف همچون شکسپییر،او. هنری و....داستان زندگی دانشمندان و بزرگان جهان به زبانی ساده و شیرین


نویسنده: مری جوزف

ترجمه: صفورا قناد سبزواری 

انتشارات نازلی                            

ابزار شیطان

شیطان

گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟»

  ادامه مطلب ...

سخنی از دکتر شریعتی

منتظر نمان پرنده ای بیاید و پروازت دهد , در پرنده شدن خویش بکوش



دکتر علی شریعتی

توسط: محدثه

آدم و شیطان


پس از آفرینش آدم و دشمنی شیطان با او و ذرّیه اش، آدم عرض کرد:


پروردگارا! ذرّیه من ضعیف و شیطان ها هم که بر آنها مسلط اند...


ندا رسید در مقابل هر شیطانی ملکی می آفرینم


تا وسوسه های شیطان را با الهام و اندرز برطرف نمایند.


توسط: محدثه

دلخوشی غلام به دارایی مولایش

دلخوشی غلام به دارایی مولایش

در احوالات یکی از بزرگان، سبب انقلاب و دگرگونی حالش را چنین نوشته اند:

در سالی قحطی سختی شده بود و قطعه نانی به زحمت به دست می آمد. جلوی دکان نانوایی صدای ناله بلند بود. در آن نزدیکی دیدم غلامی شادمان می گوید و می خندد.

گفتم ای غلام می بینی که مردم چه می کشند، مگر تو از آنها نیستی! چرا اینطور شادمانی؟

گفت: من دلخوشم به مولایم چون خزینه اش پر است، تا بخواهی گندم دارد.

گوید تا این را شنیدم به خود خطاب کردم آیا در تمام مدت عمرت از روی صدق یک لحظه چنین دلخوشی به خدایت داشتی؟ که لازمه عبودیت است.

لازمه سبحان الله ، پرهیز از جمیع انواع شرک است یعنی بیم و امیدش تنها به خدا و تکیه گاهش منحصرا پروردگارش باشد. آری اگر از روی صدق و اخلاص یکمرتبه سبحان الله بگوید، درخت های بهشتی برایش کاشته می شود و همه ملائکه ها بر او درود می فرستند.

برگرفته از کتاب سرای دیگر، مولف شهید آیت الله دستغیب(ره)

توسط: محدثه

عطش

عطش

این پیکره از تنه درخت گردویی ساخته شده که به مرور زمان سنگهایی را در دل خود جای داده است. طبق گفته خالق این اثر، وی در ابتدا از وجود سنگ ها بی اطلاع بوده و شروع به کندن و حکاکی تنه درخت برش خورده میکند و هرجا به سنگی برخورد کرده آن را به همان شکل طبیعی رها می کند.

عطش مرد تشنه ایست که به امید بارش باران رحمت و رهایی از تشنگی چشم به آسمان دوخته است.

در این پیکره سنگ ها می تواند نماد زشتی ها و پلیدی هایی باشد که به مرور زمان و با غفلت انسان در ذهن و روح او پدیدار شود و زمانی فرا می رسد که عطش رهایی از این زشتی ها را با تمام وجود حس می کند و به امید سیراب شدن و باران رحمت الهی به ریسمان حقیقت چنگ می اندازد.

توسط: محدثه

ارزش زندگی

ارزش زندگی...

روزی پسر بچه‌ای در خیابان سکه‌ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول، آن هم بدون هیچ زحمتی، خیلی ذوق زده شد.

این تجربه باعث شد که بقیه روزها هم با چشمهای باز، سرش (به دنبال گنج) را به سمت پایین بگیرد! او در طول زندگی، ۲۹۶ سکه ۱ سنتی، ۴۸ سکه ۵ سنتی، ۱۹ سکه ۱۰ سنتی، ۱۶ سکه ۲۵ سنتی، ۲ سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده ۱ دلاری پیدا کرد؛ یعنی در مجموع ۱۳ دلار و ۲۶ سنت.


در برابر به دست آوردن این ۱۳ دلار و ۲۶ سنت، او زیبایی دل انگیز ۳۱۳۹۱ طلوع خورشید، درخشش ۱۳۷ رنگین کمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد. او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می‌آمدند، ندید. پرندگان در حال پرواز، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.

توسط: محدثه

خدا چرا ما را آفریدی ؟؟؟


http://s5.picofile.com/file/8108576318/%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DA%86%D8%B1%D8%A7_%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%A7.jpg



خدا چرا مارا آفریدی!!!


خداچراماراآفریدی؟؟؟!

می خواهم در لذت و شادی و رضایت زندگی کنید

می خواهم دست مهر ومحبت بر سرتان بکشم

می خواهم غرق نعمت هایم شوید

می خواهم وقتی اشتیاه کردید به سویم باز گردید و صدایم بزنید تا شما را در آغوش بگیرم

می خواهم سر بر سجده بگذارید و گریه کنید تا به آرامش برسید

می خواهم در برابر عظمت و قدرتم به خاک بیفتید تا با دست خودم بالا ببرمتان

می خواهم شما را به فرشتگان نشان دهم و به آفرینشتان افتخار کنم

می خواهم همگی بر سر سفره من بنشینید

می خواهم همگی با من خریدو فروش کنید

می خواهم همگی به صدایم گوش کنید

می خواهم برایم کار کنید تا به شما مزد دهم

می خواهم برایم گریه کنید تا بخندانمتان

می خواهم از من بخواهید تا به شما بدهم

می خواهم فقط به یاد من باشید و فقط مرا صدا بزنید‍‍

من یگانه کسی هستم که شما را آفریده است



توسط:روبینا

حضور

«حضور»

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن.

 یک سار شروع به خواندن کرد.اما مرد نشنید.

فریاد برآورد: خدایا با من حرف بزن.

 آذرخش در آسمان غرید.اما مرد گوش نکرد.

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم.

ستاره ای درخشید. اما مرد ندید.

مرد فریاد کشید: یک معجزه به من نشان بده.

نوزادی متولد شد، اما مرد توجهی نکرد.

پس مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا مرا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری.

در همین زمان خداوند پایین آمد و مرد را لمس کرد.

اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد.

توسط: محدثه

سنگ و سنگ تراش

روزی سنگ‌تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می‌کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد شد. در باز بود و او خانه مجلل باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: «این بازرگان چقدر ثروت دارد!» و آرزو کرد که او هم مانند بازرگان شود؛ در یک لحظه به فرمان خدا تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد.

 

ادامه مطلب ...

بزرگوار مردی


بزرگوار مردی

آورده اند که روزی مردی به خدمت فیلسوف بزرگ افلاطون آمد و نشست و از هر نوع سخن می گفت. در میان سخن گفت: امروز فلان مرد از تو بسیار خوب می گفت که افلاطون عجب بزرگوار مردی است و هرگز کسی چون او نبوده است. افلاطون چون این سخن بشنیدسر فرود برد و سخت دلتنگ شد.

آن مرد گفت: ای حکیم! از من تو را چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟

افلاطون پاسخ داد: ای خواجه! مرا از تو رنجی نرسید ولی مصیبت بالاتر از این چه باشد که جاهلیمرا ستایش کند و کار من او را پسندیده آید؟ ندانم کدام کار جاهلانه کرده ام که او خوشش آمده و مرا به خاطر آن ستوده است!

توسط: محدثه

از سخنان زیبای استیو جابز

 اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید، چرت بزنید. 


اگر خوشبختی را برای یک روز می خواهید، به پیک نیک بروید. 


اگر خوشبختی را برای یک هفته می خواهید، به تعطیلات بروید. 

اگر خوشبختی را برای یک ماه می خواهید، ازدواج کنید. 


اگر خوشبختی را برای یک سال می خواهید، ثروت به ارث ببرید. 


اگر خوشبختی را برای یک عمر می خواهید، یاد بگیرید کاری را که انجام می دهید دوست داشته باشید. 

 

توسط: محدثه

زندگی...

زندگی... 

 زندگی دفتری از خاطره هاست

                                یک نفر در دل شب

                                                          یک نفر در دل خاک

 

یک نفر همدم خوشبختی هاست   

                                   یک نفر همسفر سختیهاست 

 چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد

                                       ما همه همسفریم . . .

                                                                                             

                                                                           سهراب
توسط: محدثه

مانعی در مسیر

در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد . برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند      بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند 

ادامه مطلب ...