سایه روشن

فرهنگی-اجتماعی-هنری

سایه روشن

فرهنگی-اجتماعی-هنری

بزرگوار مردی


بزرگوار مردی

آورده اند که روزی مردی به خدمت فیلسوف بزرگ افلاطون آمد و نشست و از هر نوع سخن می گفت. در میان سخن گفت: امروز فلان مرد از تو بسیار خوب می گفت که افلاطون عجب بزرگوار مردی است و هرگز کسی چون او نبوده است. افلاطون چون این سخن بشنیدسر فرود برد و سخت دلتنگ شد.

آن مرد گفت: ای حکیم! از من تو را چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟

افلاطون پاسخ داد: ای خواجه! مرا از تو رنجی نرسید ولی مصیبت بالاتر از این چه باشد که جاهلیمرا ستایش کند و کار من او را پسندیده آید؟ ندانم کدام کار جاهلانه کرده ام که او خوشش آمده و مرا به خاطر آن ستوده است!

توسط: محدثه

نظرات 3 + ارسال نظر
modest man یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:57 ب.ظ http://loveandfaith.blogsky.com/

بسیار زیبا بود

ممنون

غریبه چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:48 ب.ظ http://www.myonlyseat.blogsky.com

سلام ..

از اون جایی که افلاطون معتقد "عوام ثروتمندان را محترم می دانند و خواص دانشمندان را" در نتیجه وقتی با این وضعیت مواجه شده یه لحظه معادلاتش بهم ریخته !!

ممنونم از مطلب مفیدتون ..
یا حق

مرتضی چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ق.ظ http://persiannik.ir

سلام دوست عزیز وبسایت خیلی خیلی زیبایی داری دوست داشتی به سایت من هم یه سری بزن امیدوارم تو کارت موفق باشی

سلام
ممنون از لطف شما؛ حتما سر فرصت اینکار میکنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد